امکانات |
<-PollName->
<-PollItems->
آمار
وب سایت:
بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 20216
تعداد مطالب : 37
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1
|
|
گلدون من به وسعت یه باغه
پشت شیشه ی پنجره،یه زاغه
گل های کوچیک و بزرگ میکارم
دونه ها رو توقلب اون میزارم
یه استکان آب که براش میریزم
خودم برا خودم چایی میریزم
روز ها و هفته ها گذشت و طی شد
شب به سیاهی نرسید و روز شد
من روزا رو با آفتابش دوست دارم
خونمونو با آدماش دوست دارم
گلام اگر آفتاب روز نبینن
خشک میشن و دق میکنن،میمیرن
پای مادر به گلدونم خورد و رفت
گریه ام گرفت، تمام بغضم شکست
بوته ی گل زمین خورد و پرپر شد
نگام تو چشم گل بود و قلبم مرد
اشکم برای گل و گلدون نبود
غم نگام تو چشم مادرم بود
آخه داره یواش یواش پیر میشه
چشماش ضعیف و دست و پاش سِر میشه
حالا به من حق میدی گریه کنم ؟
اشکامو با چادر اون پاک کنم ؟
دوست ندارم گلا تو گلدون باشن
دوست ندارم آدما زود پیر بشن
آخه مگه گناه آدم چیه ؟
تو دل این دنیا به جا قلب چیه ؟
که هرکی که عزیزه و دوست داری
تو لیست آدم خوبا زود میزاری
اونم سریع میاد و داس به دسته
گل ها رو میکَنه میشن یه دسته
|
نويسنده: امیرعلی تاريخ: یک شنبه 3 فروردين 1393برچسب:اشعار کودکانه,شعر,شعر عاشقانه, موضوع: <-PostCategory->
لينک به
اين مطلب
|
|